سفارش تبلیغ
صبا ویژن
فریاد سکوت












گریه نکن کودک، گریه نکن بیچاره ی تنها

چشمان سیاهت پر از برق است و من دوست ندارم چشم بردارم از چشمان پر نورت اما تا گریه میکنی دیوانه میشود دلم.

دیریست زمین اینگونه است و آدمیان  وحشی!

و تو گریه نکن مطمئن باش نوبت من هم میشود، نوبت ایران من هم میشود، سرزمین من نیز گرفته خواهد شد و نمیدانم میتوانیم مانند برادرانت نگه داریمش!

و نمیدانم آنروز که بلای تو بر سر ما آید تو هستی یا نه!

هستی مرا دلداری دهی؟! هستی گریه ی مرا ببینی؟!

طول نمیکشد زیاد تمام میشود جنگ!!!

تو حالت خوب نیست!

جنگ تمام میشود!صبر کن!

و دعا کن نباشی در این دنیا!

چند سال دیگر وقتی قدم میزنی د رکنار جویی و خلوت میکنی رنگ قرمز را میبینی به جای آب زلال، که خون می خوانندش!

خون مادرت، پدرت و تمام اقوامت!

نمیدانم شاید تو تحمل داری بی آنان بودن را!

0

0

0

0

آواره مانده ای؟!

عیبی ندارد می گویند امام زمانی هست که می آید!

و وقتی او آمد بگو، بگو چه بلایی بر سرت آوردند!

بگو از اشرف مخلوقات، بگو...!

از انسان بگو، بگو جانم بگو!

یکتای مهربان تو را میبیند دائم!

با او بگو، پس کو؟کجاست آن منجی که میگفتی؟چرانمی آید؟

خبری از او نیست! کجاست آن مهربان!

خیال نکن وضع تو این گونه است ما نیز در خرابه به سر میبریم که حاکمش ادعا دارد بهشت ساخته!

آنقدر قانع است و احمق که بهشتش با آسفالت کردن مجدد خیابانها تکمیل میشود!

در سرزمین م هم جوانان را می زنند!

به حرف هیچکس گوش نمیکنند و تنها دکتران را دوست می دارند به خصوص دکتری که دکترای آکسفورد داشته باشد!

دیشب خوابهای خوبی نمی دیدم!!!

 


نوشته شده در پنج شنبه 87/10/19ساعت 11:52 صبح توسط فریاد سکوت نظرات ( ) | |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت